مایلز دیویس، از موسیقی دانان برجسته قرن بیستم، می گوید: « اگر اشتباه نمی کنید، بدانید که در حال اشتباه کردن هستید. »
پائول سیمون گفته « زمین خوردن را یاد بگیرید، قبل از این که پرواز را بیاموزید. » شکست خوردن ضربه سختی به هر فردی وارد می کند.
بیشتر ما حتی تا حدی با حس محتاط بودن نسبت به کلمه «شکست» بزرگ می شویم که سعی می کنیم از کودکی تا حد امکان از صدای بلند والدینمان، یا باختن در بازی با همسالانمان، یا شرمسار شدن جلوی همکلاسی هایمان در مدرسه دوری کنیم، اما برای تغییر اثر شکست در زندگی کاری و تبدیل آن به موقعیتی مثبت و پربازده راه هایی وجود دارد. جی استینفلد، موسس و مدیر عامل شرکت Blind.com به این راه ها اشاره کرده است:
شکست را بپذیرید
در شرکت Blinds.com همیشه امکان شکست در برخی از کارهای ما وجود دارد. اگر در این شرکت کار کنید و حداقل گاهی شکست نخورید، مشخص است که به اندازه کافی در مورد امور مختلف فکر نمی کنید.
یکی از ارزش های کلیدی شرکت ما «تجربه کردن بدون ترس از شکست است.» من از اینکه احساس ترس حتی بر باهوش ترین و خلاق ترین کارمندان غلبه می کند متنفرم و به همین دلیل تصمیم گرفتم این حس ترس را در شرکت خودم از بین ببرم و آن را با علاقه مندی برای تجربه کردن و توسعه مداوم جایگزین کنم. من به عنوان یک مدیر، بسیاری از کارها را در همان دفعه اول به درستی انجام نمی دهم؛ پس چگونه از کارمندانم انتظار داشته باشم که اینگونه باشند؟ سعی کنید هر چیز را امتحان کنید، یاد بگیرید و برای دفعه بعد آن را بهتر انجام دهید. این تغییر الگو می تواند برای شما سودآوری داشته باشد.
سریع تر و هوشمندانه تر شکست بخورید
من به شدت ریسک گریز هستم. برای اینکه موقعیت شکست مثبتی داشته باشم و سلامت روانم را به عنوان یک مدیر عامل حفظ کنم، باید پروژه های بزرگ را به شیوه ای کنترل شده اداره کنم که هر گاه شکست رخ دهد، اثر آن کاهش یابد. در شرکت ما هیچ گاه پروژه ها به طور کامل منحل نمی شوند. در عوض دقیقا می دانیم که چه کارهایی را چه زمانی و چرا انجام نداده ایم و سپس از همان نقطه کار را از سر می گیریم. توصیه من این است که در عمر کاری خود نقطه بن بست پروژه ها را جزو برنامه ریزی روزانه خود انجام دهید. این کار برای شما کاملا جدید خواهد بود. کارمندان من به جای اینکه بگویند «خیلی خوب شروع کرده ایم و باید منتظر باشیم ببینیم چه پیش می آید،» می گویند «چه نتایجی را می توانیم در این چند تاریخ مختلف انتظار داشته باشیم و اگر به نتایج مورد نظرمان دست پیدا نکردیم، چه باید بکنیم؟»
این یعنی آنها قبل از وقوع هر چیزی، خود را برای آن آماده می کنند. همچنین بدون اینکه نگران آینده باشند، برای تجربه کردن قدرت می گیرند.
فرصت ها را از دل شکست بیرون بیاورید
وقتی به اشتباهاتی که قبلا در کسب وکارمان مرتکب شده ایم نگاه می کنم، متوجه می شوم که از این شکست ها اطلاعات و دانش زیادی به دست آورده ایم:
در مورد مشتریانمان یاد گرفته ایم که اولویت های آنها چیست، چه میزان حاضرند هزینه کنند و دوست دارند چگونه با آنها رفتار شود.
در مورد تکنولوژی به این نتیجه رسیده ایم که به چه ابزارهایی نیاز داریم، تکنولوژی های جدید چه ارزشی برای ما دارند، چه چیزهایی را باید برون سپاری کنیم و چه چیزهایی را باید در داخل بسازیم.
در مورد گزارش نویسی دریافته ایم که چه معیارهایی واقعا اهمیت دارند، چگونه بهترین داده ها را جمع آوری کنیم و چگونه سنجیده هایمان را تفسیر کنیم.
در مورد کارمندان فهمیده ایم که قابلیت های اصلی و علاقه آنها در کجا قرار گرفته اند، چه کسانی می توانند شسکت را به موفقیت تبدیل کنند و چه کسانی مدیران واقعی هستند.
بخشی از یک شکست موفقیت آمیز، تفسیر درس هایی است که خود را به ما نشان می دهند. به یاد داشته باشید که همیشه آن چیزی که خودتان به دنبالش هستید نمی آموزید.
رویکرد محور باشید
گاهی اوقات اداره کردن یک کسب وکار مثل کار یک چشم پزشک است؛ اینکه بپرسید «با کدام لنز واضح تر می بینید؟ لنز شماره 1 یا 2؟» و شاهد هستید هیچ گاه کارمندی که اولین بار لنز اصلاحی درست را انتخاب نکرده، آشفته و ناراحت نمی شود.
باختن یک نتیجه را نشان می دهد، اما شکست یک رویکرد را منعکس می کند. پذیرای این رویکرد باشید تا کمک کنید توانایی های شرکتتان برای یادگیری و توسعه افزایش یابد.
موضوع مطلب :